ایهام جالبیه ش یا ث؟! :)

۴۵ مطلب با موضوع «شعر» ثبت شده است

حسین....

وقتی میرسم که اذان میگویند...


از قاب کامپیوتر زیارت کردنت فقط دل کباب میکند


و شلوغی مرا حسود.....


اصلا قلم خودش بی تاب رفتن میشود


    وقتی هنوز پاهای من بی تاب اش را در خود خفه میکنند......



پ.ن: فی البداهه هنگام زیارت آنلاین امام حسین (ع)  .  شما هم امتحانش کنید!!!!


پ.ن 2: یاد یه بیت از استاد توانام آقای خادم افتادم


                                              تو با سه بار نام آتشین خود

                                            چقدر دل کباب میکنی حسین!

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محدثه انصاری

عتیقه2

* حالا فرصت خوبیه که از شعر های سال گذشته ام بگذارم اونایی که تو دفترم خاک میخورن. تا بلکه دوباره  شعر جوشش پیدا کنه....


لطفا به ادامه ی مطالب برید

۱۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محدثه انصاری

انتقام

امروز 

حتی تو هم فهمیدی قلبم از کار ایستاد 

و من که توی ccu  بودم

تو فقط خوشحال بودی

و اشک میریختی


حتما از شوق زیادت بود.


و بعد رفتی  ته ته ته بیمارستان


یک بطری آب معدنی خریدی و روی خاکستر ها ی قلبم ریختی 


وبعد ته ته ته خیابان

کس دیگری را پیدا کردی


حتما او هم کارش به ccu میکشد

و

بعد

تو

اینبار با دو قوطی خالی آب معدنی


ته ته ته خیابان...

.

.

.


نه همه چیز جواب دارد!!

این شعر انتقام من است که با ماشین به تو میزنم


همان ته ته خیابان


و تو که میمیری

یک- یک مساوی میشویم.....


پ.ن: این یه شعر عتیقه مال چهار -پنج ماه پیشه. مغز شعریم منهدم شده چند وقته نمیتونم بنویسم. 

شاید ..... نمیدونم!!!! برام دعا کنید

۱۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
محدثه انصاری

پل

گردن بندت را به من بده

   پیراهنت را

           شالت را...

              کفش هایت را....


                 اصلا هر چه داری به من بده بعد برو

بگذار با اینها ماشینی بسازم که 

                                      پل 

                                            ارتباطم

                                                با گذشته باشد.....

۱۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
محدثه انصاری

مرگ....

مرگ همان مردی بود که دیروز سر چهار راه 

              

                  گل میفروخت!!!!

و هر کس گل میخرید تب داشت


و فردا توی روزنامه چاپ میکردند


زنی به علت تب عاشقی دیروز صبح

     یک دسته گل مرده خرید.....


مرگ همان مردی بود که دیروز توی دشت

           

        گل میچید!!!!!



پ.ن: دوستای عزیزی که توی بلاگفا وبلاگ دارند و نظر میذارن . من شرمنده . از هر طریقی میخوام براتون نظر بذارم نمیتونم . بلاگفا پیغام میده نظر تبلیغی نگذارید!!!!!! خلاصه من شرمندتونم.


۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محدثه انصاری

محرم نوشت 3 (تقدیم به عمو عباس)

++ این شعر داغ داغه نیم ساعت نیست نوشتمش و بدون ویرایش . به بزرگی خودتون ببخشید.



صدای جنگ و ستیز و صدای شرشر آب

تن بی جان کنار علقمه از آدم ناب

برادرش کنار تن کمرش خم شده است

دو دست در طرفین است و عده ای در خواب

عمو که رفت ! پدر مانده است بین دو دست

و بچه ها که پر از گریه اند و هم بی تاب

و شرم هم عرقی است روی پیشانیش

سلام عموی سکینه ،سلام ای ارباب!


۱۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محدثه انصاری

محرم نوشت 2

پاکن و مداد برای نوشتن شعر همیشه لازم بود


            اما تو

معجزه ای کردی که همه ی شاعر ها کم بیاورند...


همان لحظه که با رفتن سرت روی نیزه حماسه ای ساختی که شعر بود!

۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
محدثه انصاری

محرم نوشت....

رود تاوانش را میدهد....

لب کسی را تشنه گذاشت


و حالا خودش لب  تشنه است.....


بگذار بچشد

    بگذار بچشیم


مزه ی بی آبی را


امسال محرم جور دیگری حالم را دگرگون میکند...


یاد میدهد احترام آب

احترام عطش


رود ! جاری شو

اینجا کربلای دیگری به پا شده

حسینیان تشنه اند.....


نگذار واقعه دوباره تکرار شود.....





پ.ن: اسلام علیک یا ابا عبدلله ... ایام محرم تسلیت باد

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محدثه انصاری

اسید.... دختر!

 دختری که از امروز

زخم ها مهمان زندگی اش شده اند

 و خاطره ی تلخ اسید 

زنگ شیمی را برایش اسیدی و ترش میکند......




پ.ن: حتما راجع به اتفاقات اخیر در اصفهان چیزهایی شنیدید .  گله ام از از اونایی نیست که فیوز پروندن دخترای مردم رو نابود میکنند ...بالاخره از دیوونه انتظاری نیست انشالله که گیر قانون میافتن ولی گله ام از اون دست پسرایی هست که بطری آب بر میدارن دور شهر راه میوفتن توی صورت دخترا آب میپاشن داد میزنن اسید و فرار میکنن. ..... شما شیعه اید؟!!!!!!!! 

۱۸ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
محدثه انصاری

منها

من به اضافه ی تو که شدم دنیا خندید 

و حاصل تفریق من با تو چیزی نبود جز دو چشمی که همیشه تر هستند....


پس حتما مقدار تو خیلی بیشتر از من بود 

که یک منها دنیا را از من گرفت...


مرا ببخش به خاطر مقدار اندکم....

۱۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محدثه انصاری