ایهام جالبیه ش یا ث؟! :)

۳ مطلب در فروردين ۱۳۹۴ ثبت شده است

ماسه

مثل ماسه شده ام؛فقط ریزش میکنم

مادرم که کاسه ی تنهایی اش را سر میکشد فقط دعا میکند

و پدرم که برایش اهمیتی ندارد از کوه بزرگ ماسه ای کنار خانه اش میگذرد

من همچنان ریزش میکنم 


و کسی نیست که آخرین تکه های این کوه شکسته را از روی زمین جمع کند!!!

۱۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محدثه انصاری

تقدیم به مادر

سرلوحه ی زندگی من باران بود

او بود که با خنده ی من خندان بود


دستان خودش همیشه در پشتم بود

نرمی نوازشش کمی پنهان بود


من کاسه به دست زیر چشمان خودم

او غصه ی قلب نازکم خواهان بود


در درد کشیدن وجودم حتی؛

لب های نشسته بر دعا درمان بود


او زود گذشت مثل یک رود روان

او هر چه که بود باز هم باران بود.



۱۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
محدثه انصاری

بعد یه سال

سلام

 حرف زیاده.....

عیدتون مبارک. ببخشید اگه نظراتون را تایید نکردم و به وبلاگهاتون سر نزدم این چند وقت!!!!!

امیدوارم سال خیلی خوبی در پیش داشته باشید . یه سالی که همه ی فصلهاش براتون مثل بهار شیرین و پر از موفقیت باشه .


با دو تا شعر در خدمتتونم . به ادامه ی مطلب مراجعه کنید لطفا



۲۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
محدثه انصاری