قاب عکسی روی میز روبه رویم مانده است
صاحب عکسش مرا هر بار از خود رانده است
باهمین موی سیاه و چشم های مشکی اش
عشق خود را با کلک در قلب من گنجانده است
دستهایم در پی آوردن سیب از درخت
او پی سیب کسی بود ؛ این مرا ترسانده است
هر تلاش و هر تمنا از وجودم کرده ام
قلب من تا حال فکرش را به خود چسبانده است
بی دلیل و منطق این عشق فضایی آمده
من نمیدانم خدا او را به من بخشانده است؟!!!
لطفاً