سلااااااااااااااااااااااااام فضای مجازی. سلام دوستااااااااااااااااااااااااااااااان مجازی .
هنوز یه امتحان مونده اما دیگه خسته شدم . دیگه هفته ای یه بار به روز میشم تا پروژه ی کنکور که یه فکری به حالش کنم....
اگه دوست دارید شعر هایی که در خرداد نوشتم رو بخونید . به ادامه ی مطلب مراجعه کنید. (نقد هم یادتون نره)
1-
باز هم سیم برق آسمان را به آغوش کشید
و آسمان چاره ای نداشت جز اینکه عاشق
شهر بشود...
آسمان رنگ باخت ؛خاک گرفت
و دود ها را به جای ابر ها استخدام کرد!
وبعد ها فهمید
.
.
. که در این غمار
بی توجه گنجشک ها را هم باخته.
و حالا تنها دارایی اش کلاغ های روی سیم برق اند
*****************************
2-برای مردم یمن...
چشمهای کودکی مانند مجنون میگریست
شهر هم آغوش او از خستگی خون میگریست
کودکی افسانه ای ناگه به خاک افتاد و رفت
دینِ مهر و عاشقی اینبار گلگون میگریست
عاشقی تنها گناه مردم این شهر بود
عشق با حسرت میان شهر موزون میگریست
خاک ایران در عزای شیعه مشکی پوش بود
من ؛تمام کشورم مانند هامون میگریست
بوی زیبای بهشت از جانب جایی وزید
دفتر شعرم به این احساس و مضمون میگریست
**************************
3-
دامن های پر چین زنان ایرانی
قالی بر دار
و مردی که در زندان پوسید
قالی به هدر رفته و نخی که
تمام لباسهای بافته شده را
شکافت!
بگذار دوباره این کلاف را جمع کند
شاید آسان گذشت این زندگی
اما نه
مگر نه که زندگی دار مکافاتی است
که قالی را روی آن نقش میزنیم.
زندگی باخته شده
یک غمار
و قالی تمام شده با طرحی از کیش و مات یک شطرنج.
مــ. مشرقی