یک گلدان پر از برگهای خواب رفته

یک آسمان پر از مهاجر

و مادر بزرگم که عمر خود را می بافد

ردیف به ردیف

زیر و رو

میگذرد

به آخرش رسیده باید ته بیندازد

ته زندگی

.

.

.