خانه ی جارو شده
چایی تازه دم
هزار قدم میروم
هزار قدم برمیگردم
نیامده ای...
همان خانه ی جارو شده
وهمان چایی سرد و بی روح
.
.
.
خانه ی جارو شده
چایی تازه دم
هزار قدم میروم
هزار قدم برمیگردم
نیامده ای...
همان خانه ی جارو شده
وهمان چایی سرد و بی روح
.
.
.
با عرض سلام و تسلیت به مناسبت این ایام
خوشحال میشم که حتما برای این شعر نظر بدید چون زیاد در قالب کلاسیک شعر نمی نویسم. احتمالا این شعر رو ادامه خواهم داد ؛اگر ادامه دادم حتما توی وب میذارم اما فعلا به خاطر اینکه بی مناسبت نبود شعر رو در صفحه وب گذاشتم .امیدوارم خوشتون بیاد...
یا علی
در هوای شهر باران پا به پا باید رفت
در کنار یار دیرین همچنان باید رفت
اشک های دانه دانه گرچه آمد بر زمین
در هوای کربلای جاودان باید رفت
خیمه های شهر، اشک ریزان شده
همچنان راهی کنار آسمان باید رفت
در کنار خیمه ها زینب پریشان گون نشست
در هیاهوی خدایی، بی گمان باید رفت
واه که صدای خیانت می آید،
و آه که صدای پای یک قافله ،سعادت می آید
آی مردم شهر کجا رفتید؟
که باد با صوت قرآن به علامت می آید...
مولای متقیان در خطبه 97 میفرماید: «اُنظُرُوا اَهلَ بَیتِ نَبِیکُم فَالزَمُوا سَمتَهُم وَ اتَّبِعُوا اَثَرَهُم؛ ای مردم! به اهل بیت پیامبرتان بنگرید و به دنبال آنان بروید و قدم جای قدمشان بگذارید.»
تقدیم به شهیدان هسته ای
ناگهان صدای رعد و برق
عروج ناگهانی بزرگ مرد
بی صدا
در خفا
و این چنین خدا ،
صدای قلب آسمان که کَمکَمک شکست
شبیه باد پر غمی
به گوشمان رساند
موضوع این داستان طنزه و توی ناحیه سوم شد. امیدوارم خوشتون بیاد. لطفا نظراتتون راجع به داستان رو بهم بگین.
برگها تب دار میشوند؛
پاییز که می آید.
درخت ها یاد گرفته اند
پاییز که می آید
شاخه تکانی را شروع میکنند.
به پیشواز بهار
دستهاشان که خاکی میشود
پارچه ی تاقچه شان که خاک میگیرد.
همه را با هم میتکانند،
و روی سر شهر میرقصانند.
آنجاست که مردم
از درد بیماری برگ ها وا میگیرند.
و برگها که سبز میشود
شهر هم سبز خواهد شد
و بهار بهانه ای خواهد بود برای نو بودن.