ایهام جالبیه ش یا ث؟! :)

۴۵ مطلب با موضوع «شعر» ثبت شده است

لی لی

آن روز که با برادرم لی لی بازی میکردیم

تنها قانونمان این بود که روی خط ها ببازیم


هواپیمایی رد شد


من ، لی لی نیمه کاره 


پای مقدم بر خط رفته ی برادرم


و آن روز فهمیدیم روی خط ها هم میتوان برد


پ.ن: التماس دعا



۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محدثه انصاری

مرگ

آنقدر در ها را روغن زده ام 

که هنگامه ی رفتن خودشان هم نفهمند

و مرگ که برایم سرطان سوغاتی آورده

                    و اجازه ی ورود میخواهد


تو پشت چمدان قایم شدی 

واز چشمهایت نمک می آمد...

من

 بی تفاوت

چمدان را برمیدارم و با مرگ دست میدهم


بدون اینکه درها صدا کند..

چشمهایت را که باز کنی   نه من هستم

                                  نه مرگ

                                  نه چمدان


حتی خاطرات درها را هم با خود برده ام


۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محدثه انصاری

تولدتان مبارک آقا

از بس کوچه را آب داده ام ؛ گل کرده


 گلهایی رنگارنگ و تکراری


شاید این جمعه با تکرار گلی

از این تکرار ها رها شویم....


پ.ن: شعری از محمد حسین ملکیان


من مثل تو و تو مثل من چشم به راه

ما چشم به راه مردی از کوچه ی ماه

بگذار دوباره جمعه را صرف کنیم

گریه

ندبه

عهد

فرج

...

باز گناه!

۱۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محدثه انصاری

چهار راه

سلام دوستان از امروز به علت نزدیک شدن به امتحانات مجبورم یک ماهی دنیای مجازی رو ببوسم بذارم کنار....

اما حوالی جام جهانی برمیگردم


موفق و موید باشید..:)




بر سر چهار راه دل تو

همیشه حق تقدم با دیگران بود

اینقدر چراغ قرمز ماند

که درب دلت را بستند

 

باز کن لعنتی من پشت در جا ماندم!




۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محدثه انصاری

تیک

تیک    تیک    تیک     تیک     



تیک   تیک   تیک



تیک   تیک   

 


اینبار شعری در کار نیست

              

آمده ام شاهکار عقربه ها را گوش کنم



  


۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محدثه انصاری

جارو

جاروی قد بلندی تکیه به دیوار زده

شاید اینبار یک لگد به روزگار زده

از دست صاحب خود خسته و شکسته شده
از همان روز ازل ساز سازگار زده

مو های چوبی خود را همیشه میبافید
ولی اینبار خسته شده با ماشین چهار زده

کش مشکی که روزی دور موی خود میبست
میان چرخش دوران به دور خار زده



۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محدثه انصاری

ها....

ای عامل همه ی اتفاق ها

ای سوخت همه ی احتراق ها

با برق چشم های تو ماتم گرفته ام

در پای تو آوارند همه اتاق ها

ای رنگ و بوی و روی تو یکبار دیدنی

در فکر تو شکسته تمام سیاق ها

ای فکر نگاهت شده آزار دادنی

ای زیر سر تو همه ی این فراق ها

ای وای دیگر چه بگویم تمام شد...

ای سرخی لبت سبب این طلاق ها

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محدثه انصاری

رقص

تصنیف صدای تو شبیه گیتار

پیچیده میان پرده های دربار

من بوسه زنان به زیر پایت هستم

یک صفحه ی رقص و پای تو یک پرگار

پیچیدی و بوی تو به دورم چرخید

من مست شدم میان دست دیوار

عشقی که شبیه یک تقدس می بود

اینک که شکسته شد شبیه گفتار...

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محدثه انصاری

یک بازگشت، یک شعر

نظرم بی هوا به تو افتاد

پیچ و تابِ دمِ این موی تو و

بوی تو مست می کند من را

دست بردم به سوی روی تو و

باد هم دست بر نمی دارد

می وزد هر طرف به سوی تو و

من شدم عاشق صدای خوشت

سادگی در میان خوی تو و

عاشقی درد نیست باطنِ ماست

عشق از هر طرف به کوی تو و



*دوستان عزیز ((و)) آخر هر بیت  اُ  خونده میشه.

۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محدثه انصاری

تک درخت


و تک درخت پیر تنها همدم همیشگی زمین است

حتی اگر با تبر بمیرد هم ریشه هایش زمین را ترک نمیکنند

چه برسد به اینکه  زمستان!

و همان تصویر همیشگی روی تقویم ها

یک درخت و زمستان!

 

۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محدثه انصاری